اسوههاي اخلاق و عرفان
حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضي : از مهمترين امور در سير اخلاقي و وادي تهذيب نفس، شناخت زندگي و سيره راهرفتگان و سالكان، و اقتدا به روش آنان است. نشريه خلق به معرفي اين مردان الهي اهتمام ويژه دارد و اين امر را از مهمترين وظايف خود ميشمارد. در اين گفتار به اختصار از چهره روحاني عالِم عامل و عارف واصل، مرحوم آيت الله سيد علي قاضي تبريزي حكايت ميكنيم كه از افتخارات حوزه نجف و بلكه تاريخ حوزه شيعي است.
عارف سترگ، مرحوم سيد علي قاضي، در سيزدهم ماه ذي الحجه الحرام سال 1282ق در تبريز چشم به جهان گشود. او گوهري از درياي وجود سيد حسين قاضي و مرواريدي از صدف دامان دختر حاج ميرزا محسن قاضي بود.
پدر
پدر
در وي، سيد حسين قاضي، انساني بزرگ و وارسته بود كه در محضر حضرت آيت الله العظمي ميرزا محمد حسن شيرازي زانوي ادب به زمين زده و از شاگردان برجسته حلقه درس او به شمار ميرفت و از سوي او به تصديق اجتهاد نايل آمده بود.
درباره مرحوم سيد حسين قاضي گفتهاند: زماني که آهنگ ترك سامرا و حركت به سوي زادگاه خويش تبريز كرد، استادش ميرزاي شيرازي به وي فرمود: «در شبانه روز، يک ساعت را براي خودت بگذار». يک سال بعد، چند نفر از تجار تبريز به سامرا مشرف و به محضر آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي ميرسند. وقتي ميرزا از احوال شاگرد خويش (سيد حسين قاضي) جويا ميشود، ميگويند:
درباره مرحوم سيد حسين قاضي گفتهاند: زماني که آهنگ ترك سامرا و حركت به سوي زادگاه خويش تبريز كرد، استادش ميرزاي شيرازي به وي فرمود: «در شبانه روز، يک ساعت را براي خودت بگذار». يک سال بعد، چند نفر از تجار تبريز به سامرا مشرف و به محضر آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي ميرسند. وقتي ميرزا از احوال شاگرد خويش (سيد حسين قاضي) جويا ميشود، ميگويند:
يك ساعتي که شما نصيحت فرمودهايد، تمام اوقات ايشان را گرفته، و در شب و روز با خداي خود مراوده دارند.
تحصيلات
سيد علي قاضي از ابتداي جواني به كسب گوهر دانش نزد پدر بزرگوار سيد حسين قاضي و ميرزا موسوي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي همّت گمارد.
پدرش به علم تفسير علاقهمند بود و در آن علم يد طولايي داشت. سيد علي آقا خود تصريح ميكند که مقداري تفسير را خدمت پدر خوانده است. همچنين ادبيات عربي و فارسي را نزد شاعر نامي و دانشمند معروف، ميرزا محمد تقي تبريزي معروف به حجت الاسلام و متخلص به نيّر آموخته و از وي اشعار زيادي به فارسي و عربي نقل ميکرد. نيز شعر طنز او را که هزار بيت بود، از بر کرده بود و ميخواند.
تحصيلات
سيد علي قاضي از ابتداي جواني به كسب گوهر دانش نزد پدر بزرگوار سيد حسين قاضي و ميرزا موسوي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي همّت گمارد.
پدرش به علم تفسير علاقهمند بود و در آن علم يد طولايي داشت. سيد علي آقا خود تصريح ميكند که مقداري تفسير را خدمت پدر خوانده است. همچنين ادبيات عربي و فارسي را نزد شاعر نامي و دانشمند معروف، ميرزا محمد تقي تبريزي معروف به حجت الاسلام و متخلص به نيّر آموخته و از وي اشعار زيادي به فارسي و عربي نقل ميکرد. نيز شعر طنز او را که هزار بيت بود، از بر کرده بود و ميخواند.
اساتيد
وي در نجف اشرف، خوشهچين خرمن دانش بزرگاني چون مرحوم فاضل شربياني، شيخ محمد حسن مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني، عارف کامل حاج امامقلي نخجواني و حاجي ميرزا حسين خليليقدس الله اسرارهم بود. او به ويژه از بهترين شاگردان استاد اخير (مرحوم خليلي) به شمار ميآمد که در خدمت وي گوهر تهذيب اخلاق را تحصيل کرد. فرزند سيد علي آقا قاضي نقل ميکند:
...ميرزا علي آقا قاضي بسيار از استادش ميرزا حسين خليلي ياد ميکرد و از او به نيکي نام ميبرد و نديدم کسي همانند اين استادش، او را در شگفتي اندازد. هرگاه نام اين استاد نزدش برده ميشد، به او حالت بهت و سکوت دست ميداد و غرق تأملات و تفکرات ميشد.
وي، از سن نوجواني تحت تربيت والد گرامياش، آقا سيد حسين قاضي بود و جوهره حرکت و سلوک او از پدر بزرگوارش ميباشد. بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آيت الله شيخ محمد بهاري و آيت الله سيد احمد کربلايي معروف به واحد العين، به کسب مکارم اخلاقي و عرفاني پرداخت و اين دو نيز از مبرزترين شاگردان ملاحسينقلي همداني عليهالرحمه بودند.
درباره ملاحسينقلي همداني حکاياتهاي بس شگفتآوري نقل شده که گوياي عظمت، روح بلند و نفوذ معنوي او ميباشد. او با عشق و همت بينظير زمان زيادي از عمرش را به تربيت مستعدين سپري کرد تا اين که توانست سيصد نفر را تربيت کند که هر يک از آنها يکي از اولياي الهي شدند، مانند شيخ محمد بهاري، مرحوم سيد احمد کربلايي، مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي و... . سلسه اساتيد ملاحسينقلي همداني به حاج سيد علي شوشتري و سپس به شخصي به نام ملاقلي جولا ميرسد.
آقا سيد علي قاضي در عراق، به خدمت جمعي از اکابر اوليا رسيد؛ از آن جمله سالهايي چند تحت تربيت مرحوم آقا سيد احمد کربلايي معروف به واحدالعين، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولياي ابرار ارتقاء يافت؛ چندان که در تهذيب اخلاق شاگردان و مريدان و ملازمان چندي را تربيت کرد.
آقا سيد علي آقاي قاضي حالي از حالات اين استادش را اينگونه تصوير ميكند:
شبي از شبها را به مسجد سهله ميگذارنيدم- زاده الله شرفاً- به تنهايي به نيمه شب. يکي در آمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مقام کرد و از پي فريضه صبح در سجده شد، تا طلوع خورشيد. آنگاه برفتم و ديدم عين الانسان و الانسان العين، آقا سيد احمد کربلايي بکّاء است و از شدت گريه، خاک سجدهگاه گل کرده است. و صبح برفت و در حجره نشست و چنان ميخنديد که صداي او به بيرون مسجد ميرسيد.
آيت الله شيخ علي سعادت پرور نقل ميکند:
وقتي مرحوم آقا سيد علي قاضي جواني بيش نبود، پدر مرحومش آقا سيد حسين قاضي که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلي نخجواني بود به آقاي قاضي سفارش کرده بود هر روز به محضر استاد مشرف شده، چند ساعتي در محضرش بنشيند؛ اگر صحبت و کلامي شد که بهره گيرد و گرنه به صورت و هيأت استاد نظاره نمايد. آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا ميکرد و فرزندان مرحوم آقا امامقلي نخجواني يکي پس از ديگري در اثر مرض وبا رحلت ميکردند. ايشان بدون هيچ ناراحتي و انزجار قلبي به شکرگزاري مشغول بود. وقتي از وي علت اين عمل را جويا شدند فرمود: «قبالههاي زمين را ديدهايد که وقتي کسي صاحب يکي از آنها شد، هر کاري دلش خواست با زمينش انجام ميدهد؟ خداي سبحان نيز صاحب و مالک اصلي اين فرزندان و همه چيز من است و هر کاري که بخواهد با آنان انجام ميدهد و کسي را حق سؤال و اعتراض نيست».
درجه اجتهاد
مرحوم قاضي پس از اقامت در نجف اشرف، همت خويش را براي تحصيلات حوزوي نزد اساتيد ياد شده به كار برد و از تلاش در اين راه دريغ نورزيد تا سرانجام کوششهاي خستگيناپذير او در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگي به ثمر نشست و صاحبان دانش بر درخت وجود اين جوان بلند همت، در عنفوان جواني ميوه اجتهاد را نظارهگر شدند.
جامعيت علمي
آيت الله خسروشاهي از علامه طباطبائي نقل ميکرد:
کتابهاي معقول را خواندم؛ ولي وقتي خدمت سيد علي آقا قاضي رسيدم، فهميدم که يک کلمه هم نفهميدم.
مرحوم قاضي در لغت عرب بينظير بود. گويند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. شعر عربي را چنان ميسرود که اعراب تشخيص نميدادند سراينده اين شعر عجمي(غير عرب) است. روزي مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالله مامقاني(ره) به وي ميگويد:
«من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غير عرب، شعري عربي بسرايد، من مييابم که سراينده عجم است؛ اگرچه آن شعر در اعلي درجه از فصاحت و بلاغت باشد». مرحوم قاضي، قصيدهاي از سرايندهاي عرب ميخواند و ‑ بالبداهه – چند بيت از خود در ميان آن اضافه ميکند. سپس به او ميگويد: «کدام يک از اينها را غير عرب سروده است؟» و ايشان در تشخيص آن درميماند.
مرحوم قاضي در تفسير قرآن کريم و معاني آن يد طولائي داشت. علامه طهراني از قول مرحوم استاد علامه طباطبائي ميفرمود:
اين سبک تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضي به ما تعليم دادند و ما در تفسير[الميزان]، از مسير و روش ايشان پيروي ميکنيم. ايشان در فهم معاني روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام ذهن بسيار باز و روشني داشتند و ما طريقه فهم احاديث را که «فقهالحديث» گويند از ايشان آموختهايم.
شاگردان
آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با کلام نافذ و عمل صالح خويش تدريس فرمود و در هر دوره شاگرداني پرورش داد که هر کدام، از بزرگان وادي عرفان و اخلاق به شمار ميروند. البته فقط نام تعدادي از آنها بر ما معلوم است و اين که او دقيقاً چه کساني را تا قلههاي بلند عرفان و معنويت بالا برده و از زلال معرفت بر کامشان ريخته، براي ما آشکار نيست؛ اما به تعدادي از آنها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره ميکنيم:
آيت الله شيخ محمد تقي آملي رحمهالله عليه
آيت الله سيد محمد حسين طباطبايي رحمهالله عليه
آيت الله سيد محمد حسن طباطبايي رحمهالله عليه
آيت الله محمد تقي بهجت فومني حفظه الله
آيت الله سيد عباس کاشاني حفظه الله
آيت الله سيد عبد الکريم کشميري رحمهالله عليه
آيت الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب رحمهالله عليه
آيت الله علي اکبر مرندي رحمهالله عليه
آيت الله سيد حسن مصطفوي تبريزي رحمهالله عليه
آيت الله عليمحمد بروجرديرحمهالله عليه
آيت الله نجابت شيرازي رحمهالله عليه
آيت الله سيد محمد حسيني همداني رحمهالله عليه
آيت الله سيد حسن مسقطي رحمهالله عليه
آيت الله سيد هاشم رضوي کشميري رحمهالله عليه
حاج سيد هاشم حداد رحمهالله عليه
و...
تقيد تام به آداب شرع
آيت الله قاضي آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعايت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود كه امري از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار كرد که به حسب طاقت بشري هيچ مستحبي از او فوت نشود، تا آن جا که بعضي از مخالفان و معاندان ميگفتند: «قاضي که اين قدر خود را مقيد به آداب کرده، شخصي ريايي و خودنما است».
عدهاي ديگر هم با وجود مخالفت باز نميتوانستند تحسينش نکنند. يکي ازمخالفان وي ميگويد:
من سفر بسيار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بودهام و از احوال بسياري از آنان بالمشاهده آگاهم؛ اما حقيقتاً هيچ کس را همانند قاضي تا بدين حد مقيد به آداب شرع نديدهام.
خود او ميگويد:
چون بيست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس براي من آمده بود؛ چنان که هر وقت ميخواست نامحرمي وارد شود، از دو دقيقه قبل، خود به خود چشمهايم بسته ميشد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بياختيار روي هم ميآمد و آن مشقت از من رفته بود.
در پي محبوب
آيتالله قاضي از جواني به دنبال تزکيه و تهذيب نفس و کسب معنويت و معارف بلند اسلام بود و در اين راه، چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وي ربوده بود.
ضمير الهياش او را به عالم قدس ميخواند و او که قصد کوي جانان را در سر داشت، ميخواست به هر گونه، از اين خاکدان طبيعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. ميدانست که جانب عشق عظيم است و نبايد به راحتي از دستش بدهد و فرو بگذاردش؛ براي همين چهل سال مشغول مجاهده بود. و آداب عبوديت ميآموخت، ولي هنوز به بارگاه معشوق شرف حضور نيافته بود. خود وي ميگويد:
نزد هر کس احتمال ميدادم از او چيزي بفهمم، مينشستم؛ اگر مطلبي را ميفهميدم که خداوند نعمت داده بود و اگر نميفهميدم، ديگر به آن شخص مراجعه نميكردم.
او نا اميد نميشود؛ ميداند طلب حقيقي، از مطلوب جدا نيست؛ زيرا طنين منادي خداوندي را به گوش دل شنيده است كه ميفرمايد:
اذا تقرب مني شبراً تقربت منه ذراعاً؛
هرگاه [بندهام] يک وجب به من نزديک شود، يك ذراع به او نزديک شوم.
اين قدمها بايد برداشته شود و آن نزديکي بايد حاصل گردد تا زماني که عاشق به معشوق برسد و پردهها کامل برداشته شود و وصال صورت گيرد. البته معلوم است که معشوق، خود همه جا پيشقدم و مشتاقتر است. او نيز اطمينان دارد که باز نشدن در روحانيت، نه از ناحيه بي التفاتي معشوق است، بلکه اگر در، بي موقع باز شود، محصول خام از کار در آيد.
آيت الله قاضي که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده است، درس استقامت و صبوري به شاگردانش ميآموزد و چنين ميگويد:
اگر به جستوجوي آب زمين را کندي، نبايد خسته و نااميد شوي. اگر وقتش باشد، به آب ميرسي، وگرنه نااميد مشو که بالأخره به آب ميرسي و حتي آب، برايت فوران ميكند.
يكي از شاگردان، از قول استادش، علامه قاضي ميگويد:
چهل سال دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند؛ آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني نگذاشت و خدا هم کمکم کرد. در اين مدت، نه خوابي ديدم، نه مکاشفهاي، نه رفيقي، نه همدردي. چهل سال است که در را ميکوبم و خبري نيست.
بيت زير از اشعار ايشان ميباشد:
و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج والزم و کن کمثل من ان فتح الباب ولج؛
مانند كسي نباش كه اگر در را برايش گشودند، بيرون رود. رها مكن و مانند كسي باش كه اگر در را برايش گشودند، وارد شود.
آن عارف يگانه، اسم اعظم را استقامت بر وحدانيت خداي سبحان ميداند و ميگويد:
اگر شخص در طلب، استقامت پيدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پيدا ميکند و آن وقت، لايق اسرار ربوبي ميگردد.
و خود چون استقامت دارد، مخاطب اين نويد فرشتگان ميشود که:
إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ1
آنان که گفتند: «پروردگار ما، الله است و [بر اين ايمان] پايدار ماندند، فرشتگان بر آنها نازل شوند که ديگر هيچ ترسي و حزن و اندوهي نداشته باشيد و شما را به همان بهشتي که وعده دادند بشارت باد.
فتح باب
آوردهاند كه آيت الله قاضي هميشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمين شريفين امام حسين عليهم السلام و حضرت ابوالفضل عليه السلام به جا ميآورد. يك بار، وقتي به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام ميرسد، با خود ميانديشد که تا به حال در مدت اين چهل سال هيچ چيز از عالم معنا برايم ظهور نکرده است؛ هر چه دارم، به عنايت خدا و به برکت ثبات است.
در راه، سيد ترک زباني که به ظاهر ديوانه است، به طرف او ميدود و ميگويد: «سيد علي! سيد علي! امروز، مرجع اوليا در تمام دنيا، حضرت ابوالفضل عليه السلام است» و او آن قدر سر در گريبان است که متوجه نميشود آن سيد چه ميگويد. به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مشرّف ميشود. اذن دخول و زيارت و نماز زيارت ميخواند و ميخواهد مشغول نماز مغرب شود.
تكبيره الاحرام را که ميگويد، ميبيند وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام به طور کلي عوض ميشود؛ آن گونه که نه چشمي تا به حال ديده و نه گوشي شنيده و نه به قلب بشري خطور کرده است. قرائت را کمي نگه ميدارد، تا وضع تخفيف يابد و بعد دوباره نماز را ادامه ميدهد. مستحبات را کم ميکند و نماز را سريعتر از هميشه به پايان ميرساند. به حرم امام حسين عليه السلام نميرود و به دنبال جايي خلوت، به خانه رفته و براي اين که با اهل منزل هم برخورد نکند، به پشت بام ميرود. آن جا دراز ميکشد و دوباره آن حال ميآيد و بيشتر ميماند. تا اين كه اهل منزل سيني چاي را ميآورد، آن حال ميرود. نماز عشا را ميخواند و دوباره آن وضع، برميگردد؛ چيزي که تا به حال ‑ حتي به گفته خودش‑ يک ذرهاش را هم نديده است و حالا که ديده نه ميتواند در بدن بماند و نه ميتواند بيرون بيايد. دوباره که شام را ميآوردند و آن حال قطع ميشود و نيمه شب دوباره برميگردد و مدت بيشتري طول ميکشد. آري؛ بالاخره درهاي آسمان برايش گشوده و فتح باب ميشود.
ميگويد:
آن چه را ميخواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسين عليه السلام در را به رويم گشود. ابن فارض، يک قصيده تائيه براي استادش گفته است؛ من هم يک قصيده تائيه نمره يك براي امام حسين عليه السلام گفتهام که کار مرا ايشان درست کرد و درِ غيب را به نحو اتم، برايم باز كرد.
يكي از شاگردان او نقل ميكند:
دفعه اولي که ما آيت الله قاضي را ديديم، خيلي با ما گرم گرفتند و ما را تحويل گرفتند. در اثر اين التفات زياد، من زبانم باز شد و گفتم: «آقا! اين وضع اهل معرفت، به خيال است يا به حقيقت؟» ناگهان ايشان چشمهايش درشت شد و گفت: «اي فرزندم! من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او ميزنم؛ اين پندار و خيال است؟»
رحلت
پرنده روح اين مرد شيدايي، پس از سالها تدريس معارف بلند اسلامي و تربيت شاگردان الهي، روز دوشنبه چهارم ماه ربيع المولود سال 1366 ق مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف به ملكوت قدس پرواز كرد و پيكر پاكش در واديالسلام نزد پدر آرميد. مدت عمر شريفش، هشتاد و سه سال و دو ماه و بيست و يک روز بوده است.
در سالهاي آخر عمر، عطش و بي تابي، جسم و روحش را با هم ميسوزاند. مرتب آب ميطلبيد و ميگفت:
در سينهام آتش است ساکت نميشود.
و دائم با خود تکرار ميکند:
گفت من مستسقي2 ام آبم کِشد گر چه ميدانم که هم آبم کُشد
طبيبش به وي ميگويد:
«آقا من طبيب شما هستم؛ به شما ميگويم در اين ماه رمضان روزي دو سه ليوان آب بخوريد».
و او که ميداند اين آب آن آتش را خاموش نميکند تا آخر روزههايش را کامل ميگيرد و ميگويد:
رها کن تا که چون ماهي گدازان غمش باشم.
لحظات احتضار اهل معرفت سختترين لحظات براي زمين و زيباترين لحظات براي آن است.
آيت الله کشميري ميفرمود:
هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود ميفرمود: «اين، دارد ميرود».
و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود.
باز آيت الله کشميري فرمودند:
بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ايشان چقدر است؛ در رؤيا ديدم از قبر آقاي قاضي تا به آسمان نوري کشيده شده است؛ فهميدم خيلي مقام والايي دارد.
سيد عبدالحسين قاضي نوه او، جريان شب رحلت آقاي قاضي را اين طور بيان ميكند:
ايشان مدتي بيمار بودند. يک شب به پدرم که در آن زمان بيست ساله بودند، ميگويند: «امشب نخواب و بيدار باش». پدرم هم متوجه جريان نميشود.
ايشان نقل ميکند ساعتي از نيمه شب گذشته، آقاي قاضي او را صدا ميزنند و رو به قبله دراز ميکشند و ميگويند: «من در حال مرگ هستم» و به او سفارش ميکنند همسر و بچههاي ديگرشان را بيدار نکند و تا صبح بالاي سرشان بنشيند و قرآن بخواند.
پدرم ميگويد: علي رغم اين که اگر کسي بداند که پدرش در حال مرگ است و هيچ نگويد، سخت است؛ اما من اين موضوع را با کمال آرامش پذيرفتم و به کسي هيچ نگفتم و پيش او نشستم. آقاي قاضي به من فرمودند: «دارم راحت ميشوم و اين راحتي از طرف پاهايم شروع شده و به طرف بالا ميآيد». سپس فرمودند: «فقط قلبم درد ميکند». بعد فرمودند: «رويم را بپوشان»؛ من هم روي صورتشان را پوشاندم و ايشان از دنيا رفتند.
من بدون هيچ دغدغه و اضطراب، تا صبح پيش ايشان نشستم و قرآن خواندم، تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسيدند که جريان چيست و من هم گفتم: «پدر فوت شده است» و فرياد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد. در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهميدم چه اتفاقي افتاده است و از مرگ پدرم بسيار متأثر شدم.
براي او که عمري با عشق و سرسپردگي به مولايش امام حسين عليه السلام سر کرده، عجيب نيست اگر حضرتش، کسي را سراغش بفرستد تا کارهاي دفن و کفن او را به جا آورد. آقا يحيي، هرگز آقاي قاضي را نميشناخته، ولي از سوي امام حسين عليهالسلام در حالت خواب يا مکاشفه براي اين امر مأموريت پيدا ميکند و تمام کارهاي کفن و دفن او را انجام ميدهد.
آيت الله بهجت ميفرمودند:
شب قبل از وفات آقاي قاضي، کسي خواب ديده بود که تابوتي را ميبرند که رويش نوشته شده بود: «توفي ولي الله»؛ فردا ديدند آقاي قاضي وفات کرده است.
تناثر نجوم در رحلت مرحوم قاضي
مرحوم علامه آقا سيد عبدالعزيز طباطبايي يزدي نقل كرد که از استادم مرحوم آيت الله العظميخويي شنيدم که فرمود:
در ايام وفات استاد اخلاق، آقا سيد علي قاضي تبريزي، تناثر3 نجوم رخ داد و اين به دليل رفعت مقام آن مرحوم بود.
ما گفتيم: «اين اصلاً محال است که ستارهها براي کسي ريزش کنند و سقوط نمايند»؛ ولي استادمان آقاي خوئي تأکيد كرد: «شما انکار کنيد. من که خودم اين واقعه شگفت انگيز را با چشمان خود ديدم و نميتوانم چيزي را که در پيش من يقيني است، انکار نمايم».
منابع: کتاب اسوه عارفان و كتاب عطش
نويسنده: مرتضي صالحي
پينوشتها:
ـــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره فصلت: 30.
2 . مستسقي: كسي كه به استسقا (عطش بيتوقف و شديد) دچار شده است.
3 . ريزش وسقوط.