مهدويت
محبت به وجود مبارك حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف
كتاب آب حيات(مجموعه سخنرانيهاي حضرت آيتالله ناصري
اي يوسـف آخـر سـوي اين يعقوب نابينا بيا
اي عيسـي پنهان شـــده بر طـارم مينا بيا
از هجر روزم قير شد، دل چون كمان بد تير شد
يعقـوب مسـكين پير شد اي يوسـف برنا بيا
ديوان شمس
اشاره
مقالهاي از يك كتاب: اين بخش قسمتي از كتاب آب حيات(مجموعه سخنرانيهاي حضرت آيتالله ناصري) انتخاب شده و آورده شده است.
محبّت به حضرت، سفارش خداوند
محبّت وجود مبارك حضرت حجّت، نه تنها از ضروريّات مذهب تشيّعكه در شمار ضروريّات اسلام است. چرا كه ظهور كامل صفت رحمانيّت خداوند دردار دنيا وابسته به ظهور آن حضرت و بسط عدل بدست ايشان مىباشد؛ ازين روستكه خداوند متعال، خود انبياء را به محبّت ايشان امر مىفرمود و به مراتب عظيم ايشانآگاهى مىبخشيد. اين مطلب آنچنان است كه گويا خداوند، حبيب خود را نيز به محبّت ايشان امركرده است. در اينجا اشاره به اين مطلب لازم مىنمايد كه حبيب، خود محبوبخداوند است و آفرينش طفيل وجود او.
پيش از آنكه بيش از اين در اين باره سخنى داشته باشيم، نظر خواننده ارجمند را بهحديثى بس گرانقدر كه صاحب قواميس الدرر چون شمارى ديگر از محدّثان شيعىآن را نقل كرده است، جلب مىنمائيم. متن اين حديث كه نشانگر كمال محبّتخداوند نسبت به وجود مبارك پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است؛ چنين است:
حضرت حق - جلّ و علا - به حضرت موسى خطاب كرد كه: اىموسى! به شكرانه اينكه من تو را به كليمى و هم صحبتى خودانتخاب كردم، در توحيد و معارف ثابت قدم باش و دوستى محمّد وآلمحمّد را در قلب خود جايگزين كن.
حضرت موسى عرض كرد: پروردگارا! اين محمّد كه به او اشاره مىكنى كيست؟
فرمود: آن كسى است كه اسمش بر يك طرف عرش نوشته شده واسم وصيّش بر طرف ديگر عرش نقش بسته است. او حبيب من وپيغمبر آخرالزمان است، من تو را بواسطه او و از عَرَق او آفريدم، اومحبوب من است؛ پس در معارف و توحيد ثابت قدم باش و محبّتحضرتش را در دلت ثابت نگه دار.
موسى عرض كرد: پروردگارا! من به نزد تو محبوب ترم يا او؟كتاب آب حيات(مجموعه سخنرانيهاي حضرت آيتالله ناصري
اي يوسـف آخـر سـوي اين يعقوب نابينا بيا
اي عيسـي پنهان شـــده بر طـارم مينا بيا
از هجر روزم قير شد، دل چون كمان بد تير شد
يعقـوب مسـكين پير شد اي يوسـف برنا بيا
ديوان شمس
اشاره
مقالهاي از يك كتاب: اين بخش قسمتي از كتاب آب حيات(مجموعه سخنرانيهاي حضرت آيتالله ناصري) انتخاب شده و آورده شده است.
محبّت به حضرت، سفارش خداوند
محبّت وجود مبارك حضرت حجّت، نه تنها از ضروريّات مذهب تشيّعكه در شمار ضروريّات اسلام است. چرا كه ظهور كامل صفت رحمانيّت خداوند دردار دنيا وابسته به ظهور آن حضرت و بسط عدل بدست ايشان مىباشد؛ ازين روستكه خداوند متعال، خود انبياء را به محبّت ايشان امر مىفرمود و به مراتب عظيم ايشانآگاهى مىبخشيد. اين مطلب آنچنان است كه گويا خداوند، حبيب خود را نيز به محبّت ايشان امركرده است. در اينجا اشاره به اين مطلب لازم مىنمايد كه حبيب، خود محبوبخداوند است و آفرينش طفيل وجود او.
پيش از آنكه بيش از اين در اين باره سخنى داشته باشيم، نظر خواننده ارجمند را بهحديثى بس گرانقدر كه صاحب قواميس الدرر چون شمارى ديگر از محدّثان شيعىآن را نقل كرده است، جلب مىنمائيم. متن اين حديث كه نشانگر كمال محبّتخداوند نسبت به وجود مبارك پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است؛ چنين است:
حضرت حق - جلّ و علا - به حضرت موسى خطاب كرد كه: اىموسى! به شكرانه اينكه من تو را به كليمى و هم صحبتى خودانتخاب كردم، در توحيد و معارف ثابت قدم باش و دوستى محمّد وآلمحمّد را در قلب خود جايگزين كن.
حضرت موسى عرض كرد: پروردگارا! اين محمّد كه به او اشاره مىكنى كيست؟
فرمود: آن كسى است كه اسمش بر يك طرف عرش نوشته شده واسم وصيّش بر طرف ديگر عرش نقش بسته است. او حبيب من وپيغمبر آخرالزمان است، من تو را بواسطه او و از عَرَق او آفريدم، اومحبوب من است؛ پس در معارف و توحيد ثابت قدم باش و محبّتحضرتش را در دلت ثابت نگه دار.
حضرت حق فرمود: اى موسى! تو كليم من هستى و او حبيب مناست، و بين كليم و حبيب فرقهاست.
موسى عرض كرد:پروردگار! چه فرقيست ميان اين دو؟
خطاب شد: كليم هر چه كند بنا به رضاى ما باشد، امّا حبيب هر چهما كنيم به رضاى اوست؛ كليم آنست كه ما را دوست دارد، لكنحبيب آنست كه ما او را دوست داريم؛ كليم آنست كه چهل روز روزه مىدارد و شب را به عبادت مىگذراند تا ما با او سخن گوئيم،امّا حبيب آنست كه چون خواب باشد جبرائيل را با براق مىفرستيم تا او را به عرش آورَد تا عرش را به قدومش مزّين كنيم1
حال كه تا حدودى به درجه محبّت خداوند نسبت به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله واقف شديم،به روايت زيرين به روايت صاحب مكيال المكارم مىنگريم:
چون پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به معراج رفتند، به ايشان خطاب شد كه: اىمحمّد! اگر بندهاى از بندگان من مرا بخواند تا اينكه عمرش تمامشود، و مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت شما را نداشته باشدمخلّد در آتش است. آنگاه حضرت حق خطاب به نبىّ اكرممىفرمايد: اى حبيب من! آيا مىخواهى اهلبيت را كه محبّتشانموجب نجات از آتش است به شما نشان دهم؟
پيامبر عرض نمود: آرى اى پروردگار من!
پس خداوند فرمود: بجانب راست نظر كن!
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز به آنجانب نگريستند، ايشان مىفرمايند: آنگاه علىّ بن ابيطالب را ديدم كه در عرش است و يازده نور يا اشباحنورى اطراف حضرت اميرالمؤمنين دايره زدهاند، و يازدهمينايشان مانند ستارهاى در ميان آنان است. من پرسيدم: اينان كيانند؟
خداوند فرمود: اين بزرگواران ائمّه و اوصياء شما هستند، و اينشخص كه در وسط ايشان است و نورش از همه درخشندهتر است،كسى است كه حلال مرا حلال و حرام مرا حرام مىكند، و از دشمنانمن انتقام مىگيرد. اى حبيب من! اين نور درخشان را دوست بدار،چه من هم او را دوست مىدارم و هر كس كه او را دوست بدارد او را نيز دوست مىدارم.2
در اينجا به دو نكته، اشارهاى گذرا مىنمائيم:
1. هر چند مسأله معراج پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله خارج از موضوع اين رساله است، امّا تنهااشاره مىكنيم كه اعتقاد به وقوع آن در شمار ضروريّات اسلام است، و كسى كه بهوقوع آن اعتقاد نداشته باشد با ضروريّات اسلام مخالفت كرده است. اعتقاد به آنچه درآن واقعه شكوهمند اتّفاق افتاده است نيز، از لوازم اعتقاد به نبوّت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآلهاست، چه تنها طريق براى اطّلاع از وقايع آن واقعه، احاديث نبوى است كه ايشان از آنچه در عرش مشاهده نمودهاند، خبر دادهاند.
2. در اينكه ولايت اهل بيت شرط پذيرش اعمال در درگاه إلهى است نيز، هيجترديدى نيست. حديث شريف:
« بُنِي الإسلامُ على خمسٍ على الصلاةِ و الزكاةِ و الصومِ و الحجِّ و الولايةِ،و لَميُنادَ بشيءٍ كمَا نودِيَ بالولايةِ3»
اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز و روزه و حج و زكاة و ولايت، و برهيچ امرى آنچنان كه بر ولايت تأكيد شده، تأكيد نشده است».
نشان از همين مطلب بلند دارد. روايات ديگرى نيز نظير آنچه در متن روايتمعراج گذشت را، در خود جاى داده است.
از آنچه گذشت به خوبى روشن شد كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله حبيب خداست، و خداوندانبياء عظامى چون موساى كليم را به طفيل وجود او آفريده است؛ امّا باز اين حبيب رابه محبّت آن محبوب امر مىكند!؛ و اين، نشان از غايت محبّت خداوند نسبت بهوجود مبارك حضرت حجّتعليه السلام دارد.
وظائف ما نسبت به آن حضرت
ديديم كه ولايت، شرط پذيرش اعمال است و هيچ عقيدهاى و نيز هيچ عملىبدون اعتقاد به اين اصل اصيل، مورد پذيرش إلهى نيست. حال جاى آنست كه لختىبيانديشيم و بنگريم كه آيا وظائف ما نسبت به صاحبان ولايت بطور عام، و صاحبولايت در روزگار ما بطور خاصّ؛ چيست؟ آيا ما وظيفهاى در قبال آن وجود مباركنداريم؟ و آيا اگر چنين وظيفهاى بر عهده ماست، آن وظيفه چيست؟.
در اينجا با ذكر اين نكته كه شيعيان بيش از هشتاد وظيفه خاص نسبت به آن وجودمبارك دارند4، تنها به دو وظيفه مهم اشاره مىكنيم:
1. انتظار
انتظار ظهور آن حضرت و آمادگى براى اطاعت محض در مقابل اوامر ايشان، ازوظائف مهم همه مسلمانان است. مسأله ظهور در بيش از نود روايت صادره از پيامبراكرم و اهل بيت مكرّم ايشانعليهم السلام مورد تأكيد و بررسى قرار گرفته است؛ و اين نشان ازشدّت اهميّت اين مبحث دارد.
از آنجا كه در همين رساله در گفتارى خاص به مسأله انتظار خواهيم پرداخت، دراينجا بيش از اين در اين باره سخنى به ميان نمىآوريم.
2. ياد حضرت
يكى از وظائف مهمّ ما آنست كه دائماً به ياد آن وجود مبارك باشيم. چه، نه تنها -آنگونه كه گذشت - پذيرش عبادات ما وابسته به اعتقاد به آن وجود مبارك است، كه -آنگونه كه خواهد آمد - تمامىِ مراتب عالم وجود وابسته به ايشان است، و هستى همه هستيها يكسر در گرو هستى اوست؛ و چه ناپسند است كه كسى ولىِّ نعمت خود كهتمامى نِعَم مادّى و معنويش از اوست را، فراموش كند.
گذشته از اين، خود آن حضرت به لطف خود كه رشحهاى از لطف خداوندىاست، همواره به ياد شيعيان هستند كه خود فرمودهاند:
«إنّا غيرُ مهمِلينَ لمراعَاتِكم و لاناسِينَ لذِكركُم5
ما نه مراعات شما را به گوشهاى وا مىنهيم، و نه از ذكر و ياد شما غافليم.
حال كه او به فكر ماست، آيا مىتوان انگاشت كه به فكر حضرت بودن و دائماً با يادآن عزيز به سر بردن، از وظائف ما نيست؟
پينوشتها:
ـــــــــــــــــــ
1. قواميس الدرر، ص413.
2. بحار، ج 63، ص 612، طرائف، ج 1، ص 271؛ مكيالالمكارم، ج 2، ص 831.
3. الكافى، ج 2، ص 81، حديث 1، بحار، ج 56، ص 923.
4. گذشته از پارهاى از مجاميع روائى، مرحوم آيتاللَّه حاج شيخ عباسعلى اديب اصفهانى نيز، در كتاب وظائف الشيعة به پارهاى از اينوظائف اشاره كردهاند.
5. الإحتجاج، ج 2، ص 594؛ الخرائج، ج 2، ص 209؛ بحار، ج 35، ص471.